یا من لا حبیب الا هو
1-زندگی بافتن یک قالی است ،نه همان نقش ونگاری که خودت میخواهی،نقشه را اوست که تعیین کرده،تو در این بین فقط می بافی...نقشه را خوب ببین...نکند آخر کار،قالی زندگیت را نخرند!!!!! 2- مرا هرجور خواهی در به در کن،جفایت را از این هم بیشتر کن ،بزن با عشق خود آتش به جانم ،ولی نامرد نباش آتش نشانی را خبر کن. 3- برای خندیدن منتظر خوشبختی نباش! شاید خوشبختی منتظر خندیدن تو باشه!!! 4 - بهترین مترجم کسی است که بتواند سکوت کسی را ترجمه کند. 5 - همیشه فکر میکنیم چون گرفتاریم به خدا نمیرسیم، اما در حقیقت چون به خدا نمیرسیم گرفتاریم. 6 - همیشه از سختی هایی که برات پیش میاد گلایه نکن ،چون کارگردان سخت ترین نقش هاشو به بهترین بازیگراش میده. 7 - یه سوال داشتم؟ کوه چون تنها بود سنگ شد یا چون سنگ بود تنها شد؟ 8 - قشنگی زندگی به اینه که خودت خبر نداشته باشی که یکی داره دعات میکنه! 9 - هرگاه خدا تو را به لبهی پرتگاه برد به او اعتماد کن، چون یا تو را از پشت خواهد گرفت یا پرواز را به تو خواهد آموخت! اینم یه جک : 10 - به پشه میگن چرا زمستونا پیداتون نیست؟ میگه : نه این که تابستونا برخوردتون خوبه!؟ پاورقی: تواین ماه عزیز مارو هم از دعای خیرتون بی بهره نذارین دیشب یه عالمه درباره ی این ماه براتون صفحه سیاه کرده بودم ! اما نمیدونم چی شد که همش پرید خیلی بی مقدمه و پوست کنده فقط میگم: حلول بهترین ماه برای هممون مبارک امسال ماه عسل نداره! بد حالم گرفته شده! یادتون نره شماره هاتون رو بدین! التماس دعا اونم تو این ماه Black & white دیروز رفته بودیم پارک آب و آتش! جا برای سوزن انداختن نبود. نمیدونید واقعا چه وضعی بود !! اینارو گفتم تا یه چند تا صحنه ی قشنگی که تو این شلوغی رو دیدم براتون تعریف کنم! یه جایی داره که بچه ها و بزرگتر هایی که حس بچگی شون به بزرگ بودنشون غلبه کرده بود میرفتن اون جا! نکتهی جالبی که اون جا داره اینه که سوراخ هایی تو زمینش هست که آب از اونا میزنه بیرون و همه رو خیس میکنه ! دور تادور اون جا هم ستون های بلندی هست که هرازگاهی یه آتیش وحشتناک ازش میزنه بیرون و اون جارو گرم میکنه! کنار این زمین که من اونجا نشسته بودم ومنتظر این که بالاخره بیایم خونه یه حوضچه آب گرم بود که وقتی بچه ها سردشون میشه برن اون جا! اون جا دوتا پسر بچه بودن که سرتاپاشون هم خیس بود آما پشتشون رو کرده بود به هم و از وسط پاهاشون به هم آب میریختن واقعا صحنه ی خنده داری بود! تو همین حالو هوا بودم که دوتا پسر بچه ی دیگه از اون جا رد میشدن که دستشون رو انداخته بودندور گردن هم دیگه!
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |