یا من لا حبیب الا هو
سر امتحانا که شده شبا امتحان میشم یه پا دانشمند و ریاضی دانو خلاصه ی کلام این که...... قاطی میکنم وشروع میکنم برا خودم تو تخت خواب حل و استدلالو.... !!!!!!!!! درنتیجه ی این همه اتفاق و تحول های شگرف شب امتحان و شب بیداری ها این میشه که خوابم نمی بره! ! ازیه طرفم هوا گرمه! دیشب نگران گذشتن ثانیه ها بودم! به خاطر این که اونا پشت سر هم می گذشتنو من هم همچنان بی خوابی رو بنده بودم از این پهلو به اون پهلو (جهت خواب گرفتگی!) که یه صدای جالب و قشنگ رو، لای اون همه سکوت کوچه شنیدم ساعت حدود 1:20 بود و اون صدام ،صدای جاروی یه رفتگر بود ازجام پریدمو رفتم دمه پنجره! هیچ کس جز رفتگر تو کوچه نبود! خودش بودو جاروش دوست داشتم داد بزنمو بگم: خـــــــــــــــــسته نباشی اما حیف که خیلی از عوامل این اجازرو به من نداد!
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |