یا من لا حبیب الا هو
امروز یکی وقتی بهم رسید و تو جشمام نگاه کرد بهم گفت : مهربون نگاهم کن . فقط نگاهش کردم ولی ، تودلم یه پوزخند بهش زدم و گفتم : خیلی وقته که چشمام با خودم هم نا مهربون شدن. گفتی که : <<چوخورشید ، ز سوی تو پر چون ماه شبی می کشم از پنجره، سر >> اندوه که خورشید شدی تنگ غروب ! افسوس که مهتاب شدی وقت سحر ! فریدون مشیری
نوشته شده در جمعه 89/2/3ساعت
12:16 صبح توسط BLACK & White نظرات ( ) | |
نوشته شده در جمعه 89/2/3ساعت
12:9 صبح توسط BLACK & White نظرات ( ) | |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |