خب مي دوني به نظرم آدما رو نميشه آرشيو کرد مگه آدمايي که هيچ وقت تو متن اصلي زندگيت نبودن. حالا اين آدما آرشيو شدن يا نشدنشون چه اهميتي مي تونه داشته باشه؟ متنو راحت مي شه آرشيو کرد. حتي گاهي ميشه متن زندگي رو آرشيو کرد. آرشيو کرد و به گذران زمان و دست فراموشي سپرد. شايد تجربش نکرده باشي ولي من تازگي متن زندگيمو از تو فهرست آرشيوي ها بيرون کشيدم. ولي خاطره.... خاطره تنها چيزيه که هميشه آرشيو ميشه و مقاومت در برابر اين امر بي فايده است و شايد خيلي از اشک هاي ما آدما با مرور اين بخش از آرشيوي ها باشه. چيزي که دردناک تره اينه که گاهي اين خاطره ها بين اون همه برگه و کتاب و دفتر و متن و خاطره و لحظه هاي آرشيوي گم ميشن و تو گويا دور ريختيشون و اين گاهي وافعا دردناکه.
اين دو سه تا پست اخيرت بي نظيرن هدي. با جرات مي گم که تو حقيقتا يه نويسنده مي شي.
در مورد اون وسال بالا که يه خط مي کشي يا پاک کن ور مي داري پاک مي کني بايد بگم که مگه بيکارممممممممم ؟!!!!!! ذغالا ور مي دارم قشنگ عقده هامو خالي مي کنم :دي
آدم بايد انقدر خاطره ساز باشه که چال نشه تو ذهن بقيه !
مثلا من مگه ميشه کلاس فيزيکامونو يادم بره بشر ؟!!!!!! در مورد جواب اون چرا بايد بگم که بنده قربان شما بروم تنها تنها (بغل - بوس)