ناله را هر چند مي خواهم که پنهاني کنم .... سينه مي گويد که من تنگ آمدم فرياد کن
بايد فراموشت كنم
چنديست تمرين مي كنم
من مي توانم ، مي شود
آرام تلقين مي شود
حالم نه اصلا خوب نيست
تا بعد بهتر ميشود
فكري براي اين دل آرام غمگين مي كنم
من مي پذيرم رفته اي
وبرنمي گردي همين
خود را براي درك اين صد بار تحسين مي كنم
كم كم ز يادم مي روي
اين روزگار و رسم اوست
اين جمله را با تلخي اش صد بار تضمين مي كنم
هدي ، من مي خوام زنده بمونم ولي خوب نمي شه
بيخود كه نمي شه ، مگه دست روزگار
من اين روزگارو نابود مي كنم اگه بخواد منو نابود كنه
چقدر گرمه ، همه چي گنده ، گند
اصلا ديگه هيچي نمي خوام
مي خوام امتحان شنبه رو تجديد بشم نيام مدرسه
من نمي خوام بيام مدرسه مي شه ؟؟؟؟؟؟؟؟
نمي خوام بيام مدرسه نميخوام بيام نمي خوام بيام
نمي خوام بيام من نمي خوام بيام مدرسه نمي خوام نمي خوام
من ديگه هيچي نمي خوام اين روزگارم نمي خوام
نمي خوام بيام مدرسه
سلام!
دستورتون اجرا شد خانوم!
چرا ان قد عصباني بودي؟؟؟؟
تو كل نظرات يكي خوب گفت اونم چنگيز بود بعدشم فكر نمي كردم قلمت اينقدر خوب باشه
راستي ميشه يكم خودموني بنويسي؟
مگه اينجا وب دختران اهل قلم باز كردي؟
يا شعر مي نويسي يا متن ادبي .
با اينكه آچمز كردم از اين همه فلسفه!!!!!!اما قشنگ و خوشمل بودش!يه وقت به ما سر نزنياااااااااااااااااا!گناه داره!
مي لينكمت سياه و البته سفيد!!!!
با اسم روزي روزگاري بادبادك! لينك كن!
من با چه اسمي بكنم؟!
با اين سيستم ، كشته منو سيستم
يه شعر قشنگ و كامل نمي فرسته ، بايد شعر و تيكه تيكه ،
كنم ، پاره پاره كنم تا بفرسته ،
شما لطف كن ،اين شعرو از نظر پايين به بالا بخون از بالا به پايين
نخون. شعر از اون نظر اوليه ، زيريه ، شروه مي شه
بخون بلكه درس بگيري ، خودم هنوز درس نگرفتم
عشق ليلا در دلت انداختم
صد قمار عشق يکجا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عا قل مي شوي اما نشد
سوختم در حسرت يک يا ربت
غير ليلا بر نيامد از لبت
روز و شب او را صدا کردي ولي
ديدم امشب با مني گفتم بلي
مطمئن بودم به من سر مي زني
در حريم خانه ام در مي زني
حال اين ليلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بي قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو ليلا کشته در راهت کنم
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد اين بازيچه ديگر نيستم
اين تو و ليلاي تو... من نيستم
گفت اي ديوانه ليلايت منم
در رگ پنهان و پيدايت منم
سالها با جور ليلا ساختي
من کنارت بودم و نشناختي
گفت يا رب از چه خوارم کرده اي
بر صليب عشق دارم کرده اي
جام ليلا را به دستم داده اي
وندر اين بازي شکستم داده اي
نيشتر عشقش به جانم مي زني
دردم از ليلاست آنم مي زني
خسته ام زين عشق،دل خونم نکن
يک شبي مجنون نمازش را شکست
بي وضو در کوچه ليلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده اي زد بر لب درگاه او
پُر ز ليلا شد دل پر آه او